رمان ارباب من پارت: ۷۷

اشکام رو پاک کردم و خواستم به سمت در برم که گفت:

_ اینم از مجازات امشبت

بهش نگاه کردم و دوباره همون دوربین رو توی دستش دیدم.
سنگینی نگاهم رو که حس کرد، سرش رو بلند کرد و گفت:

_ فیلم خوبی از آب درمیاد
_ چی؟
_ میگم فیلم خوبی میشه
_ چی فیلم خوبی میشه؟

لبخندی زد و صفحه دوربین رو به سمتم گرفت.
با دیدن فیلم یه لحظه احساس ضعف کردم پس دستم رو به گوشه ی تخت گرفتم و گفتم:

_ تو...تو از اول تا حالا داشتی فیلم میگرفتی؟
_ بله
_ چرا؟
_ که اگه دست از پا خطا کردی یا مثلا فکر فرار و این حرفا به سرت زد...

یکم مکث کرد که آب دهنم رو قورت دادم و با ترس گفتم:

_ خب؟
_ اول واسه بابات بفرستم و بعد بذارم توی گوگل

پوزخندی زدم و گفتم:

_ نمیتونی گولم بزنی!
_ گولت نمیزنم
_ صورت خودتم تو این فیلم کذایی هست و پات گیره!

بلند زد زیرخنده و بعد از اینکه در دوربین رو بست و داخل جیبش انداخت، گفت:

_ هزارتا برنامه وجود داره برای اینکه صورتم رو مخفی کنم!
_ اما تو...تو یه همچین کاری رو نمیکنی، من میدونم نمیکنی!

بهم نزدیک شد، انگشتش رو روی چونه ام گذاشت و فشار داد و گفت:

_ اگه مطابق میلم رفتار کنی، اینکار رو نمیکنم اما اگه کوچیکترین خطایی ازت ببینم، به هیچ وجه از انجام اینکار دریغ نمیکنم!

اشک سمجی که از گوشه ی چشمم چکید رو سریع پاک کردم و گفتم:

_ چرا؟
_ چی چرا؟
_ چرا اینکارهارو با من میکنی؟

تو سکوت بهم زل زد که با بغض و عجز ادامه دادم:

_ فقط چون شبیه اون دختری که حتی نمیدونم کیه، هستم؟ آخه اینم دلیله؟!
دیدگاه ها (۲۴)

رمان ارباب من پارت: ۷۸

رمان ارباب من پارت: ۷۹

رمان ارباب من پارت: ۷۶

رمان ارباب من پارت: ۷۵

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط